تشریفات عروسی , ماشین عروس , تالار و جهیزیه عروس , خدمات و راهنمای مراسم عروسی

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

همه اندیشه ام اندیشه ی فرداست

وجودم از تمنای تو سر شار است

زمان در بستر شب خواب و بیدار است

هوا آرام شب خاموش راه آسمان ها باز...

خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز

رود آنجا که می بافند کولی های جادو گیسوی شب را

همان حا ها که شب ها در رواق کهکشانها عود می سوزند

همان جاها که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند

همان جاها که رهبانان معبد های ظلمت نیل میسایند

همان جا ها که پشت پردهی شب دختر خورشید فردا را می آرایند

همین فردای افسون ریز رویایی

همین فردا که راه خواب من بسته است

همین فردا که روی پردهی پندار من پیداست

همین فردا که مارا روز دیدار است

همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست

همین فردا همسن فردا

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد

زمان در بستر شب خواب و بیدار است

سیاهی تار می بندد چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است

دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است

به هر سو چشم من رو می کند فرداست

سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند

قناری ها سرود صبح می خوانند

من در آنجا چشم در راه توام


فریدون مشیری



برا میلاد دعا کنید تا حالش زودتر خوب شه تا موقع ای که خوب شه من براتون آپ میکنم
اسمم رهاست
ادامه مطلب
گاهی وقتها نوشتنت نمی آید...

قدم زدن را هم دوست نداری...

از حرف زدن با دیگران حالت بهم میخورد...

خسته نیستی...

دل زده نیستی..

... اما تا دلت بخواهد غــــم داری...

بعضی وقتا حالتان مثل همیشه ی من است!!!

دلم هیچی نمیخواد...

قدری آرامـــش ذهـــنی..

آشفته بازاری است


این دنیای مجازی !!


پر شده از دروغ های واقعی


فراوون شده از عشق های دروغی


انبوه از دل بستن


دل شکستن


همش هیچ و پوچ!!


بعضی در این هیچ و پوچ زندگی میکنند


برای من عجیبه شما چطور؟!؟!!؟


همش در حال شنیدن دروغ








این روزها دلم اصرار دارد


فریاد بزند؛

اما . . .


من جلوی دهانش را می گیرم،


وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش


ندارد!!!


این روزها من . . .


خدای سکوت شده ام؛


خفقان گرفته ام تا آرامش اهالی دنیا،


خط خطی نشود . . .!!!


ادامه مطلب

عـــــاشق” را کـــه بــرعکــــس کنـــی ,

 می شــــود : “ قـــشاع

دهخــــدا را می شــناسی ؟!

 لــــغت نــامه اش را کــــه بــاز کـــردم نـــوشته بود:

قــــشاع : " دردی که آدم را از درمـــــان مایــــوس میکند " ...!




دل من باز هوایت را کرد
کنج تاریک اتاق
تکیه ام بر دیوار
ونفس های عمیقی که نریزد اشکی
که مبادا بغضی
از دل خاطره ها
فکر بازی بکند...

دل من بازهوایت را کرد
ازهمان لحظه که باران بارید
ازهمان لحظه که سر بر شیشه
باسر انگشت نیاز
نقش نامت زدمُ دم نزدم...
نقش نامت زدمُ دم نزدم که دلم سخت گرفتست اینبار..
که دلیل این اشک
عمق تنهایی من 
بین بی وزنی اشعار ِ"نبودن ها" است...

ادامه مطلب


هــوس کــرده ام

کـــه تـــو بـاشـــی


مـــن بـــاشـم


و هیچـکـس نبـاشـــد


آنگـــاه


داغتـــریـن آغــــوش هـــا را از تنـتــــ


و شیـریـــن تـریــن بــوســـه هـــا را از لبـــانتــــ


بیـــرون بکشـــم


بــه تـلـــافـی تمـــامـ ِ روزهــایـــی کـــه میخــــواهمتــــ


و نیسـتـــی ...



كسي به رنگ هيچ كس دلتنگ ديدار توست . . .

 

كدام ستاره گواه آغاز تو بود . . .

 

 كه جراحت بال پرستو . . .

 

در اعتماد دستهايت التيام مي يافت . . .



نــــوشـــــتم " قـــــم حــــا "

همـــــه بــــهـــم خنــــدیـدنـــد!!

گــــریــســـــتم

گفـــــتم بـــــه "غــــم هــــا " یــــم نخنــــدیـــد ،

کــــه هـــــــر جــــــــور بنــــویسم

درد دارد!!!

ازآخـــــــر بـــــه اول بخـــــوان تــــــا

مــــــــنِ ایـــــن روزهـــــــــا را بشنــــــــاســــــی!!!


مهربانی تا کی؟؟
بگذار سخت باشم و سرد!!!
باران که بارید...چتر بگیرم و چکمه!!!

خورشید که تابید...پنجره ببندم و تاریک!!!
اشک که امد...دستمالی بردارم و خشک!!!

او که رفت...نیشخندی بزنم و سوت!!!

ادامه مطلب

جاذبه سیب ، آدم را به زمین زد و جاذبه زمین ، سیب را !
فرقی نمیکند ؛
 سقوط سرنوشت دل دادن به هر جاذبه ای غیر از خداست




آهاے همیشگے ترینم !


تمام فعل هاے ماضـ ـے ام را ببر..

چہ در گذر باشے

چہ نباشے

براے من استمــــــــ ـــــرارے

خواهے بود..

من هر لحظه تو را صــ ــرفــ مے کنم .....

در خاطری که ” تویـــی ” دیگران فراموشند ،

بگذار در گوشت بگویم

” میـــخواهــمــــــــت ” …

این خلاصه ی ،

تمام حرفای عاشقــــانه دنـــیاست …!!!



سوختنم را دیدی و خندیدی
خنده ات را دیدم و سوختم
خنده هایم را خواهی دید
دیدارِ ما به وقت سوختنت



باید فراموشت کنم چندیست تمرین میکنم


من می توانم ! می شود ! آرام تلقین میکنم


حالم، نه اصلا خوب نیست، تا بعد، بهتر می شود


فکری برای این دل آرام غمگین میکنم


من می پذیرم شکست خویش را


می روم از رفتنم دل شاد باش !!!


خود را برای درک این، صد بار تحسین میکنم


کم کم ز یادم می روی این روزگار و رسم اوست !


این جمله را با تلخی اش صد بار تضمین میکنم.

ادامه مطلب

در تو صیادی ست با آب و دانه

و هزار چاقوی تیز

و در من

حماقتی ست گنجشک وار که

آسوده ام میکشاند بر بام تو



موسیقی عجیبی ست مرگ...

بلند می شوی،

و چنان آرام و نرم می رقصی

که دیگر هیچکس تو را نمی بیند!



جــناق میشکستیم میگفتیم: یادم تــــو را فرامــــوش...

ولی امـــــروز، تمام استخوانهـــایم شکسته است

باز هـم تــو را فـراموش نکــرده ام



آنقدر به مردم این زمین بی اعتمادم

که میترسم هر گاه از شادی به هوا بپرم

زمین را از زیر پایم بکشند !!



امروز فهمیدم …
خدا شانه هایم را
فقط برای این نیافریده است
که کوله بار غم هایم را به دوش بکشند … !
گاهی لازم است …
با یک لبخندشانه هایم را بیندازم بالا …
و بگویم :
بی خیال


ادامه مطلب
به حساب خیالبافی ام مگذار، اما ستاره ای دارم در تاریک ترین شب ها،  فقط خواستم بدانی که میتوان دلخوش کرد به چراغ های کوچک یک هواپیما !



اتفاقی به رنگ معجزه!

دلـم يـک اتـفاق مـي خـواهـد !

یـکــ تـلـفـن نـا آشـنـا ؛

بـا بـي مـيـلـي تـمـام جـواب دهـم

و ...

صــــــــداي تــو ...


رویــاهــا را ول کــن دلــم ...

هــیــچ " او "یــی دوســتــت نــداشــتــہ

حــتــی " او " هــاے رویــاهــایــتـــ نــیــز

بــا " او " هــاے دیــگــر رفــتــه انــد

بــلــنــد شــو

رویــا دیــدن بــس اســتـــ .....




بیـــا برای یکــبار هــم که شـــده…

دست به خلاف بزنیـم…!

من اندوه تـــو را مـــی دزدم…!

تو تنهـایـی مـرا…!!

 

 بی دلیل شاید،.

ادامه مطلب