تشریفات عروسی , ماشین عروس , تالار و جهیزیه عروس , خدمات و راهنمای مراسم عروسی

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی



آدمـ هـا مـے آینـد 


زنـدگـے مـے کننـد 


مـے میـرنـد و مـے رونـد … 

... 

امـا فـاجعــہ ـے زنـدگـے تــو 


آטּ هـنگـامـ آغـاز مـے شـود کــہ آدمـے مـے رود امــا نـمـے میـرد! 


مــے مـــانــد 


و نبـودنـشـ در بـودטּ تـو 


چنـاטּ تــہ نـشیـטּ مـے شـود 


کــہ تـــو مـے میـرے!!

ادامه مطلب

خُــدآ جـونـــ


بيخيــآلِــ قَـوآنيـنِـــ طَبيـعَتــ


بــآوَر کُـنــ


ايــنــ روزهـــآ


اُفتـــآدَنِ آدَمهـ ـآ


تَقصيـ ـرِ جـآذِبِــهـ نيـسـتـــــــ






دَردِ مَــن تَنهـــ ـــ ــــآیی ام نیست


دَردِ مَـــن این اَســــــت


کِه هَــ ــــ ــــــر روز اَز خودم میپُرسَم


مَگَــر خودش مَـــرآ اِنتِخاب نَکَرد...؟ 






همه میگویند چشم را که بستی سخت است راه رفتن و یافتن راه
 ولی من چه ماهرانه
 وقتی چشمانم را میبندم مسیر رسیدن به تو را میابم و طی میکنم


ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ

ﻓﻘﻂ ﺑﺎ تو ﺁﺭﻭﻡ ﻣﻴﺸﻢ..

ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻢ ﻣﻴﻜﻨﻲ

ﻫﻤﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻢ ﻧﻤﻴﺘﻮﻧﻪ ﺁﺭﻭﻣﻢ ﻛﻨﻪ ...


ادامه مطلب

ردّ پاى آشنايى را روى برف ديدم

آرى!

ردّ پاهاى خودت بود...

دنبالشان كردم

از سرما يخ زدم اما

شوق ديدنت سرما سَرَم نمى شد!!

به كلبه اى گرم رسيدم...

و تو را ديدم

و اى كاش هرگز نمى ديدم...

تو

در آغوش ديگرى...

من

در آغوش سرما...
اين است كابوس شب هاى من...



ادامه مطلب



تــــــو مخاطب نبـــــودی
که خاص بشــــی
خاص بـــــودی
که مخاطب شــــــدی.....!



مــن گــريــه مــي كنــم،
پــيراهــن تــو خيــس مــي شــود!

ســرم را كجــاي سينــه ات جــا گــذاشتــه ام،

كه اشــک هــايــم بــه تپيــدن افتــاده انــد . . .




گاهی دلم میگیرد...

از آدم هایی که در پس نگاه سردشان با لبخندی گرم

فریبت می دهند

دلم میگیرد...

از خورشیدی که گرم نمیکند

و

نوری که تاریکی میدهد

از کلماتی که چون شیرینی افسانه ها فریبت میدهند

دلم میگیرد...

از سردی چندش آور دستی که دستت رامی فشارد

و

نگاهی که به توست و هیچ وقت تو را نمیبیند

از دوستی که برایت

هدیه دو بال برای پریدن می آورد

و بعد

پرواز را با منفورترین کلمات دنیا معنی میکند

و

دلم میگیرد...

از چشم امید داشتن به این همه هیچ

گاهی حتی

از خودم هم

دلم میگیرد

دکتر  شریعتی

ادامه مطلب


قــ ـــتـــ هآ چیزے مےنِویسے فَقَط براےِ یِڪ نَــــفـــَـــر . . . . . .
اَما دِلــــــَـــــت مے گیرَد وَقتے یادَت مے اُفتَد کــــِہ هَرکَســــــ
ـــــے مُمـڪِטּ اَست
بِخوانَد جــــــــــُـــــــز آن یـــــــِــــــڪ نــــَــــــفــــــر . . .




بی تو تنها گریه کردم تو شبای بی ستاره

انتظار تو کشیدم تا که برگردی دوباره

در غروب رفتنت ، لحظه هایم را شکستم

زیر بارون جدایی با خیال تو نشستم

پشت شیشه روز و شب ، دل به بارون می سپارم

من برای گریه هام ، چشمه ها رو کم می یارم

انتظار با تو بودن منو از پا درمیاره

ادامه مطلب

دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟

دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟

 

تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌

ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟

 

مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود

راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟

 

مثل من آواره شو از چاردیواری درآ!

در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟

 

خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین

شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟

 

شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌

گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟

ادامه مطلب