تشریفات عروسی , ماشین عروس , تالار و جهیزیه عروس , خدمات و راهنمای مراسم عروسی

جدید ترین مطالب
بخش بایگانی

پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر». با بدترین پیش داوری های ذهنی پاکت رو باز کرد و با دستان لرزان نامه رو خوند :

پدر عزیزم،
با اندوه و افسوس فراوان برایت می نویسم. من مجبور بودم با دوست دختر جدیدم فرار کنم، چون می خواستم جلوی یک رویارویی با مادر و تو رو بگیرم. من احساسات واقعی رو با ملیسا پیدا کردم، او واقعاً معرکه است، اما می دونستم که تو اون رو نخواهی پذیرفت، به خاطر تیزبینی هاش، خالکوبی هاش ، لباسهای تنگ موتور سواریش و به خاطر اینکه سنش از من خیلی بیشتره. اما فقط احساسات نیست، پدر. اون حامله است.ملیسا به من گفت ما می تونیم شاد و خوشبخت بشیم. اون یک تریلی توی جنگل داره و کُلی هیزم برای تمام زمستون. ما یک رؤیای مشترک داریم برای داشتن تعداد زیادی بچه. ملیسا چشمان من رو به روی حقیقت باز کرد که ماریجوانا واقعاً به کسی صدمه نمی زنه. ما اون رو برای خودمون می کاریم، و برای تجارت با کمک آدمای دیگه ای که توی مزرعه هستن، برای تمام کوکائینها و اکستازیهایی که می خوایم. در ضمن، دعا می کنیم که علم بتونه درمانی برای ایدز پیدا کنه، و ملیسا بهتر بشه. اون لیاقتش رو داره. نگران نباش پدر، من ۲۳ سالمه، و می دونم چطور از خودم مراقبت کنم. یک روز، مطمئنم که برای دیدارتون بر می گردیم، اونوقت تو می تونی نوه های زیادت رو ببینی.
با عشق،
پسرت،
دانیال

پاورقی : پدر، هیچ کدوم از جریانات بالا واقعی نیست، من بالا هستم تو خونه مهدی. فقط می خواستم بهت یادآوری کنم که در دنیا چیزهای بدتری هم هست نسبت به اعلام نتایج دانشگاه که روی میزمه. دوسِت دارم! هروقت برای اومدن به خونه امن بود، بهم زنگ بزن

حرف تازه !

1393/11/12

بی خیال هر چه علاقه !

دیگر حتی شعر و ترانه و موسیقی هم آرامم نمی کند

دیگر بازیهای کودکانه ام را دوست ندارم

دیگر به هیچ دیگری نمی اندیشم !

چقدر لابه لای این روزهای پوچ خودم را له کنم

و تنهایی ام تنها نشانه ی بودنم باشد برای هر روزهای همیشه

چقدر میان چشمانت دست و پا بزنم و تو

خودم را که نه !

تنها غرق شدنم را ببینی

دیگر دلم هم نمی گیرد!

برای هر چه که شاید دلگیر باشد

حتی از سکوت این کاغذ هم بیزارم

بیزارم از بودنم

                    بیزارم از تو

                                    از خودم

                                                از . . .

هر چه بچرخی این دایره فقط به یک نقطه می رسد

تنها یک نقطه

حالا چه فرق می کند که انتها باشد یا ابتدا؟

اصلا ً چه فرق می کند که من باشم یا تو؟

مهم فقط همان یکه نقطه است !

نقطه ای که حتی اگر " بی تو بودن من " یا " نبودن تو " باشد مهم نیست

مهم فقط همان یک نقطه است !

. . .

بیا و محض  رضای این دل از همه جا رانده

آخر شعرم را خط خطی کن

شاید خدا سرنوشت درهمم را خط زد

یا شاید  " باید " ِ  بودنت را به " نباید " ِ  اشکهای شبانه ام بخشید

اصلا  ً  خدا را چه دیدی ؟!

شاید خدا هم حرف تازه ای برایم داشته باشد !

هر کجا

1393/11/12

هر کجا جامی ز عشق آمد بدستت نوش کن
هــر که میگوید سخن از مهــربانی گوش کن

قلـب عاشق بوستان پُـر گُل و پُر آرزوســت
تا توانی گرد این گلشن بگرد و بوش کن

بی تعلق از مسیر زندگی باید گذشت
از می آزادگی جان و دلت مدهوش کن

عشق در دامن هستی روح و جان زندگیست
دل اگر داری دلت را عاشق پر جوش کن

زندگی لیلاست این معشوفه را از خود بساز
شادی و شور و شر و بار غمش بر دوش کن

 

چشم هاي من

1393/11/12

آنقدر غــــم در دلم هست...!
آنقدر حسرت در من هست...!
دوست دارم همه را...! همين حال اتش بزنم! جانم نيز با من اتش بگيرد نابود شوم !
اين روزها چشم هاي من عجيب بارانيست ...هر ثانيه اش اشک....

به عشقت

1393/11/12

کل اسم های تو موبایلم رو به اسم تو تغییر دادم

حالا هرروز بهم زنگ میزنی

یکبار هم نه ، چند بار ، تازه تغییر صداهم میدی

من که میدونم تو هم دلت تنگ منه  .